جدول جو
جدول جو

معنی بر و بچه - جستجوی لغت در جدول جو

بر و بچه
(بَ رُ بَچْ چَ / چِ)
عائله و زن و بچه. (فرهنگ لغات عامیانه). بچه و دیگران. ج، بر و بچه ها. (یادداشت دهخدا).
- بر و بچه ها، عائله و زن و بچه. (فرهنگ لغات عامیانه).
-
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بار و بنه
تصویر بار و بنه
اسباب و اثاث و لوازم زندگی که به جایی حمل کنند، برای مثال که ما ماندگانیم و هم گرسنه / نه توشه ست ما را نه بار و بنه (فردوسی - ۸/۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر و بوم
تصویر بر و بوم
سرزمین، بوم و بر، برای مثال زمینی که دارد بر و بوم سست / اساسی بر او بست نتوان درست (نظامی۵ - ۷۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رُ)
مرکّب از: بر، به رای مشدد به معنی زمین ناکاشته و آن لفظ عربی است + بوم، به معنی زمین کاشته یعنی زمین قابل زراعت و ناقابل که سستی پذیرد، (از آنندراج)، بوم و بر. وطن. سرزمین. بنگاه:
نکردم زمانی بر و بوم یاد
ترا خواستم نیز پیروز و شاد.
فردوسی.
ز بهر بر و بوم و فرزند خویش
همان از پی گنج و پیوند خویش.
فردوسی.
همان چون به یک شهر دو کدخدای
بر و بوم ایشان نماند بجای.
فردوسی.
بر و بوم آن یکسر آنرا بدی
سر سال نو خلعتی بستدی.
فردوسی.
یکی زنده از ما نماند بجای
نه شهر و بر و بوم ایران بپای.
فردوسی.
از این پس بر و بوم و مرز ترا
نیازارم از بهر ارز ترا.
فردوسی.
کند نفرین بر آن سال و مه شوم
که دوری دادش از زاد و بر و بوم.
(ویس و رامین)،
هر آنکس را که باشد راهبر بوم
نبیند جزکه ویرانی بر و بوم.
ناصرخسرو.
چون نبد بر تو مبارک بر و بوم پدرت
آب و آتش به بر وبوم پدر درگیرم.
خاقانی.
وآنگهی ترکتاز کرد بروم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
از آن ده نه تبه کردم برین شوم
که ویران شد ز بیدادش بر و بوم.
نظامی.
زمینی که دارد بر و بوم سست
اساسی برو بست نتوان درست.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رُ بَ)
خشکی و دریا
لغت نامه دهخدا
(رُ بُ نَ / نِ)
احمال و اثقال. بار و بندیل:
نه لشکر نه کوس و نه بار و بنه
همه میسره خسته و میمنه.
فردوسی.
که ما ماندگانیم و هم گرسنه
نه توشه است با ما نه بار و بنه.
فردوسی.
در شش دیه سراها ومقامها ساختند و منزل گرفتند و بار و بنه بدان نقل کردند. (تاریخ قم ص 32). رجوع به بار و بندیل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نُ بَچْ چَ / چِ)
زن و فرزند. اهل و عیال. (فرهنگ فارسی معین). اهل و عیال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زن وبچه دار، دارندۀ زن و بچه. مردی که زن و اولاد دارد. صاحب همسر و فرزند. (فرهنگ فارسی معین). که تکفل اهل و عیال دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از زن و بچه
تصویر زن و بچه
زن و فرزند اهل و عیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر و بوم
تصویر بر و بوم
((بَ رُ))
زمین، سرزمین
فرهنگ فارسی معین
کلیه ی لوازم دامداری و ابزار معاش دامداران
فرهنگ گویش مازندرانی